افراز ِ رود

از دره ، گویی که رها هستی

افراز ِ رود

از دره ، گویی که رها هستی

در آ ساقی دگر باره ...

سه شنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۰۵ ق.ظ


هدیه ام را از جلد در می آورم، درون کامپیوتر می گذارم . غزل شمس است که می خواند . صلا یا ایها العشاق ، کان مهرو نگار آمد 

میان بندید عشرت را که یار اندر کنار آمد ... قیامت در قیامت در قیامت است، چو او باشد قرار جان چرا حان بی قرار آمد. چو کار جان به جان آمد ندای الامان امد، که لشکر های عشق او به دروازه حساب امد. که هر کز عشق برگردد به اخر شرمسار امد. قشنگ است. هدیه رنگ و بو دارد، جان دارد و حرف می زند، جان می بخشد. بهترین هدیه است .. عزیز است مولانا، عزیز تر است، هدیه دهنده ام . 

  • پونه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی